سرخی چشم هایش:)
𝘀𝗲𝘁𝗶
1403/06/19 20:47
بی صدا اشک میریخت، مرا یاد باران هایی
می انداخت که شب ها بی صدا میباریدند
و صبح از نم زمین، متوجهشان میشدیم !
از سرخی چشم هایش)